Sunday, February 6, 2011

چه‌ تلخ است که‌ مریوان زریبار را از دست بدهد!

بشرا محمودی
امروز زریبار آرام و بی صداست و دامن چیندار خود را بر دشت گسترده‌ است. شاید خوابیده‌ است! امروز روزی زمستانی است. چند پرنده‌ بر فرازش پرواز می¬کنند و کوه هایی را می بینم که‌ اطرافش را احاطه‌ کرده‌اند. کسی را می¬بینم که‌ از او نقاشی می-کشد و قایق های برف گرفته‌، ساکن، بی سرنشین و صامت در حاشیه‌ آبش. حس می¬کنم که‌ او هم سردش است. کسانی که‌ به‌ دیدارش می¬آیند معدودند. این روزها سرش خیلی شلوغ نیست. تابستان و بهار که‌ می شود، سر و صدا و آلودگی مغزش را آشفته‌ می¬کند. آن وقت¬ها شاید دلش می¬گیرد. دلش از قوطی¬های نوشابه‌ و دوغ و دلستر می¬گیرد. دلش از پاکت های سیگار و نایلون های پفک و چیپس و آدامس و بستنی می¬گیرد و بلاخره‌ دلش از آدم هایی می¬گیرد که‌ بدون توجه‌ به‌ او که -‌ با نگاه بی صدایش می خواهد بفهماند- شیشه‌ عمرش در حال شکستن است، از کنار او عبور می¬کنند. آنان چهره‌ رنجور او را نمی¬بینند. شاید اگر می¬دانستند که‌ زریبار چند وقت دیگر ترانه‌ وداع خواهد خواند، بیشتر به‌ او توجه‌ می کردند و آلودگی را از چهره‌ او می زدودند. اما او امروز ساکت و بی صدا دم بر نمی آورد. او امید دارد. به‌ این امید دارد که‌ مردم نگاه منتظر او را دریابند. ولی شاید این مردم روزی او را دریابند که‌ دیگر چیزی جز باتلاق و گل و لای برایشان نمانده‌ است و این چه‌ تلخ است. چه‌ تلخ است که‌ مریوان زریبار را از دست بدهد. زریباری که‌ سرشتش با مریوان عجین گشته‌ است. زریباری که‌ روزی روزگاری با مریوان ترانه‌ های عاشقانه‌ می¬خواند. شاید آن روز تلخ اگر فرا برسد مریوان گریه کند و شاید اگر زریبار می¬دانست بزرگترین دریاچه‌ آب شیرین و سرمایه‌ یک کشور است و این چنین مورد بی لطفی است، چمدانش را پر می کرد از لباس¬هایش و می رفت، می رفت به‌ جایی که‌ بهتر تحویلش بگیرند و کسی چه‌ می¬داند، شاید کسی آن را در گوشش گفته‌ و او با این حال فروتنانه‌ مانده‌ است. او به‌ مریوان وفادار است، باید مریوان هم به‌ او وفادار باشد و گرنه‌ بعید نیست روزی نظاره‌گر مرگ تدریجی دوست زیبایش باشد و نظاره‌گر تولد باتلاقی تیره‌ و تار. مردم باید او را درک کنند، باید همچون باغبانی دلسوز از او نگهداری کنند تا چهره‌اش مانند کودکی¬هایش صاف و زلال شود، تا شاید روزی درویش شعر سهراب، نان خشکیده‌اش را در زریبار فرو برد!

No comments:

Post a Comment