Thursday, December 9, 2010

بی تفاوتی روشنفکران و زجه‌های جانسوز جنگل‌های بلوط



کورش امینی ‌نودشه

آی آدمها که بر ساحل نشسته
شاد و خندانید
یک نفر در آب می سپارد جان

خارج از چهارچوبهای نظری و تئوری صرف و استنادهای روشنفکری محبوس در اتاقهای دنج و تاریک و درگیر چند من کاغذ و کتاب و نشخوار پند و امثال نویسندگان ایرانی و خارجی؛ از نگاهی نو، روشنفکر کسی است که در تمامی زمینه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سایر حوزه های مربوط به حیات پیرامون و حتی دنیای خارج از محدوده جغرافیایی خویش، احساس تعهد کرده و نسبت به تمامی کنش های پیرامون؛ واکنشی در خور داشته و در کل موضع خویش را با کمال صراحت و شجاعت بیان می کند.
با این تعریف و از این دیدگاه؛ خیلی از عامه مردم هم در برخی موارد به نوعی قبای روشنفکری بر تن کرده و چنین نقشی را بر عهده دارند. با توجه به اینکه مفهوم روشنفکر نیز بسان خیلی دیگر از مفاهیم مربوط به حوزه علوم اجتماعی ، مفهومی نو بوده و از غرب وارد شده است تاکنون تعریف دقیق و جامعی از آن ارائه نشده است که مورد توافق جمعی قرار گرفته باشد، اما با این وصف این مفهوم بصورت فراوان و با فرکانس زیاد توسط اشخاص گوناگون و قشرهای زیادی از مردم بکار رفته و حتی کاربرد آن در گفتگوهای روزانه وسیله پرستیژ و تشخص بخشی به کلام توسط عده زیادی از اطرافیانمان شده است. اما بدتر از همه اینکه عده‌ای از همین افراد دارا بودن مدرک دانشگاهی را معادل روشنفکری قلمداد می کنند، که در این صورت؛ بدا به حال چنین جامعه ایی که چنین نخبگانی را در دامن خویش پرورانده است. در هر صورت به مفهوم عام کلمه که شاید تا حدودی توافقی جمعی روی آن باشد، روشنفکر اهل قضاوت علمی و مقایسه گر در امورات جاری جامعه می باشد. چنین کسی شخصیتی متعهد به اصول عالیه انسانی و جامعه خویش دارد و با فکری انتقادی نسبت به تمامی تکانش‌های جامعه موضع گیری مثبتی داشته و با اندیشه آموزش(بسط آگاهی) و رفتار خویش نسبت به مرتفع نمودن تمامی آن ناهنجاریها و تکانشهای منفی و اصول نامتعارف تلاش کرده و به مبارزه برمی خیزد.
صرفنظر از نواقص، کمبود و حتی نبود و شکاف های بزرگی که در خیلی از حوزه ها در جامعه کردی امروز کردستان وجود دارد و تاکنون راه چاره ایی برای آن اندیشیده نشده است؛ یکی از مصایب و بنظر راقم این سطور، بلایایی که بویژه در این اواخر در غرب کشور و ناحیه زاگرس اتفاق افتاده و می رود تا به معضلی بزرگ برای محیط زیست بطور عموم و حیات وحش بطور اخص تبدیل شود، آتش سوزی جنگلها و مراتع منطقه می باشد، که با اظهار هزاران تاسف و درد با بی تفاوتی خیل عظیمی از مردم مواجه شده است.
آتش سوزیهای وسیعی که وسعت آنها تمامی کوهستانهای ناحیه زاگرس مرکزی و شمالی را در بر گرفته و وسعت آنها تا کنون از مرز چندین صد هکتار گذشته است . این امر بگونه ای بوده است که باعث نابودی مراتع و جنگل های وسیعی از بلوط و درختان زبان گنجشک گرفته تا زالزالک و دیگر گونه های دختی و درختچه های نایاب و بومی شده است.
بر همگان واضح و مبرهن است که نقش محیط زیست از تولید اکسیژن، کاهش دی اکسید کربن و زایش زنجیره‌های مغذی مواد غذایی گرفته تا جلوگیری از بروز سیلابهای ویرانگر و ... بصورت گسترده و تا چه حد می باشد. جنگل های این ناحیه از زاگرس با تنوع چشمگیر و دارا بودن درختان کهنسال بلوط و زبان گنجشک علاوه بر حفظ طراوت و زیبایی و پوشش سبز منطقه؛ بسان شناسنامه ای فرهنگی بوده که میراث گذشتگان ساکن این کهن مسکن و بر و بوم بوده و بایستی در حفظ و پاسداشت آن نهایت کوشش و تلاش را مبذول داشته و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد. در این راستا وظیفه تمامی آحاد جامعه است که در حد توان و بضاعت خویش به چنین مهمی پرداخته و این کار بایستی از سنین کودکی و با آموزش نسلهای تازه توسط پدران و مادران و در کنار حس وطندوستی و بعنوان وظیفه ای ملی به انجام رسد. اما در این میان نباید از نقش روشنفکران که در اصل بایستی به منزله چراغ راهنمای جامعه باشند، غافل شد. روشنفکرانی که بایستی بخشی از دغدغه‌های آنها حفاظت از پاسداشت محیط زیستی در خور و لایق و مامن و پناهی ایمن و مناسب برای نسل هایی باشد که بقول خود همین روشنفکران، دغدغه آنهایند. جایی برای نفس کشیدن. پناهی برای زیستن و مکانی برای آرامش... اما متاسفانه یا جامعه کردی امروز فاقد روشنفکری به تمام معنی می‌باشد، یا جامعه روشنفکری اطراف ما دچار رکود و رخوتی بس عظیم گشته است که به صدای زجه های درختان بلوط ریشه در تاریخ و لطافت آلبالوهای وحشی و ناله و نفرین لاک پشت‌های درمانده وقعی نمی نهد و چنین فجایعی را در کانون و یا حتی در حاشیه توجه خویش قرار نمی دهد. روشنفکرنماهایی که حتی برخی اوقات به کار و تلاش سبز اندیشان چیا و همت بلندشان هم پوزخندی زده و با چند اصطلاح روشنفکری!!! باب محافل دوستانه و شبانه خویش؛ شانه از بار چنان مسولیت خطیری خالی کرده و خویشتن را سرگرم امورات انتزاعی و موضع گیریهای آنچنانی نسبت به مسایل و مشکلات فلان کشور که فرسنگها با جغرافیای زیست آنها فاصله داشته، می کنند.(لازم به ذکر است که حدیث اخیر به معنی شانه خالی کردن از موضع گیری نسبت به مسایل دیگران نیست اما در هر حال بایستی در نظر داشت: چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است). آنها روشنفکرنماهایی هستند که قد و وزن و غذای مورد علاقه فلان خواننده آهنگ های راک و شماره کفش فلان فوتبالیست بیگانه و صدها و گاه هزاران فاکتور و آیتم از این دست را بلدند و روزانه چندین و چند ساعت از عمر گرانبهای خود!!! را صرف اموراتی از این قبیل می کنند تا در محافلی که خویش صلاح می دانند از آن گنجینه گرانبها به خورد مخاطبان عوام یا هم قطارانشان دهند و از این راه شان و منزلتی اجتماعی کسب کنند؛ اما نسبت به صاعقه ای مهلک و عظیم و خرمنی آتش سوزان که بیصدا سرگرم سوزاندن و از بین بردن منابع طبیعی و حیات وحش زادگاهشان است، بی تفاوت می مانند.
راستی این همه موج سهمگین بی تفاوتی ویرانگر و مخرب که در بطن جامعه و لایه لایه اجتماع دور و برمان ریشه دوانده و از تجار و راننده و کشاورز و کارگر گرفته تا معلم و دکتر و مهندس را در گرداب خویش فرو برده است، از کجا سرچشمه گرفته است. راستی مگر از آتش سوزی محیط زیست پیرامون در کوتاه مدت و دراز مدت مهمتری وجود دارد که اینگونه نسل ما را نسبت به آن بی تفاوت کرده است. راستی مگر همین شهروندان جامعه مدنی نیستند که لحظات شادی، سرور و سرمستی خویش را در پناه همین طبیعت به سر می برند، پس چرا در موسم لهیب و تیشه بر ریشه اینچنین تنهایش می گذارند. راستی ما را چه بر سر آمده است که اینچنین بی تفاوت به نظاره ی خفقان جنگل و آتش بر هستی می نشینیم.
آستین همت بالا زنیم و بگذارید ما نیز جزو کسانی نباشیم که فصل ترنم باران و نسیم خوش بهاری جهت خوشگذرانی و فراغت از کلافگی های روزانه، در هفته چندین بار کوله بار مصرفی خویش را بر سینه همان طبیعت و زیر سایه سار خنک همان جنگل هایی پهن کنیم که در فصل گرما و تابستان شاهد آتشی جانسوز وخانمان برانداز بر کالبدش بودیم و دریغ و درد از هر یاری و کمکی. دریغ از دست یاری و مساعدت بسوی آنهاییکه از جان و مال خویش مایه گذاشتند و در میان شرار غضب قهر و کین، شعله های آتش را خاموش می کردند و آرامش امروزی را نثار ماها می کردند.
اگر اینگونه نباشد؛ بدا به حال چنین مردمی که کسانی در کسوت روشنفکر و در نبود روشنفکران واقعی قبای دروغین خویش را به رخ مردم کشیده و فخر ژستهای روشنفکران را به اطرافیانشان می فروشند. بدا به حال ما که روشنفکرانمان در کنج عزلت خویش مشغول نشخوار فکر نویسندگانی هستند که در بطن جامعه خود و با گوشت و پوستشان با مردم بودند و با درد دل و دغدغه های مردم خویش عجین و در همه حال با آنها بودند.
بدا به حال جامعه ای که روشنفکرش سیاسی شده و پیرو فلان ایدیولوژی خاص و گرفتار چهار چوب تنگ فلان ایسم و مرامی. نتیجه و عواقب چنین امری این است که چنین افرادی دیگر مستقل و آزاد و وارسته نبوده و تنها و تنها نسبت به تکانش و مواضعی موضع گیری کرده یا انتقادی می کنند که در چهار چوب تنگ فکری افکارشان و آنهم در راستای از پیش تعریف شده برایشان باشد.
آتش سوزی جنگل ها و مراتع محیط زیست اطرافمان، آتش به خرمن فرهنگ، تاریخ زنده و زایای گذشتگان، امروز و فردا و غارت هدیه امروزی ها به آیندگان این مرز و بوم می باشد. در مقیاسی کوچک آتش به خانه و کاشانه هر زاگرس نشینی و در کل به هستی یکایک افراد این کره خاکی در مقیاسی وسیع می باشد و مقابله با آن وظیفه ای انسانی و تبلور اندیشه بلند هر مرد و زنی است که ساکن این جغرافیا بوده و خویشتن خویش را بخشی جدایی ناپذیر از حیات زیست پیرامون خویش می داند.

No comments:

Post a Comment